جدول جو
جدول جو

معنی بیت شرف - جستجوی لغت در جدول جو

بیت شرف(بَ / بِ تِ شَ رَ)
رجوع به بیت الشرف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی شرف
تصویر بی شرف
بی عزت، بی آبرو، بی ناموس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
آنکه از دیگری جانب داری نکند، در علوم سیاسی دولتی که در کشمکش های سیاسی و جنگ ها جانب دولت دیگر را نگیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
بی حیا، بی آزرم، پررو
فرهنگ فارسی عمید
هر یک از خانه هایی که شرف سیاره ای در آن است مانند حمل که شرف آفتاب در آن است، برای مثال یعنی که قرص خورشید از حوت در حمل شد / کرد اعتدال بر وی بیت الشرف مقرر (خاقانی - ۱۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
(شَ رَ)
مرکّب از: بی + شرف، بی حرمت. بی آبرو. بی عرض. بی ناموس. (ناظم الاطباء)، فرومایه. مایۀ ننگ و عار. رجوع به شرف و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
کیفیت و حالت بی شرف. بی حرمتی. بی آبرویی. بی عرضی. بی ناموسی. فرومایگی. دنأت
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ تِ نُ طَ)
بیت النطاف. بیت النطف:
بابای تو جاروب کش بیت نطف شد
اجداد تو گشتند بتدریج بزرگان.
شرف الدین شفایی (از آنندراج).
رجوع به بیت اللطف شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ تِ فَ رَ)
نزد علمای احکام، هرسیاره ای را در خانه فرح و مسرت است و از این رو آن خانه را بیت فرح آن ستاره گویند. مثلاً بیت فرح قمر خانه سیم است مقابل بیت ترح. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ تِ حَ رَ)
بیت الحرام:
تات ز هستی هنوز یاد بود کفر و دین
بتکده را شرط نیست بیت حرم همنشین.
خاقانی.
چند رصدگاه پیل بر ره دل داشتن
چند قدمگاه پیل بیت حرم ساختن.
خاقانی.
رجوع به بیت الحرام و کعبه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ تِ تَ رَ)
نزد احکامیان خانه مقابل بیت فرح است که هفتم باشد. مانند قمر در خانه نهم. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُشْ شَ رَ)
خانه بلندی و بزرگی. (غیاث) ، (اصطلاح نجوم) برجی که در آن یکی را از هفت ستارۀ سیاره سعادتی و شرف حاصل شود چنانچه شرف آفتاب در برج حمل است و شرف قمر در ثور و شرف مشتری در سرطان و زهره در حوت و عطارد در سنبله و مریخ در جدی و زحل در میزان. (غیاث) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). در نزد احکامیان بیت شرف هر کوکب بیت صعود آن است یعنی خانه قوت آن چنانکه حمل بیت شرف آفتاب و ثور بیت شرف قمرو سرطان بیت شرف مشتری است. (یادداشت بخط مؤلف).
- بیت شرف الکواکب، بیت صعود آن است یعنی خانه قوت آن کوکب. مثلاً حمل آفتاب را و ثور قمر را و سرطان مشتری را. (منتهی الارب) :
یعنی دو قرص خورشید از حوت در حمل شد
کرداعتدال بر وی بیت الشرف مقرر.
خاقانی.
خسرو ثوابت و سیار به بیت الشرف خویش خرامید. (حبیب السیر ص 125)
لغت نامه دهخدا
تصویری از با شرف
تصویر با شرف
والا ارجمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شره
تصویر بی شره
بی آز و طمع، بدون حرص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
کسی که جانبداری از کسی نکند
فرهنگ لغت هوشیار
برجی که موجب شرف یکی از سیارات هفتگانه است چنانکه شرف آفتاب در برج حمل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شرف
تصویر بی شرف
((شَ رَ))
بی آبرو، بی عزت، بی ناموس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
((طَ رَ))
کسی که تعصب ندارد، دولتی که در سیاست های جهانی داخل دسته بندی ها نشود و جانب بعضی دولت ها را نگیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
بی سویه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
وقیح
فرهنگ واژه فارسی سره
جنده خانه، خرابات، قحبه خانه، نجیب خانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی آبرویی، بی عرضی، بی ناموسی، پستی، رذالت، نانجیبی
متضاد: شرافت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی آبرو، بی حیثیت، بی عرض، بی عزت، بی شرافت، بی ناموس، نانجیب
متضاد: شریف، پست، رذل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
Evenhanded, Impartial, Impersonal, Neutral, Unbiased
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
Brazen, Immodest, Shameless, Unabashed, Unashamed, Unblushing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
нахабний , непристойний , безсоромний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
公正的 , 非个人的 , 中立的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
bezczelny, bezwstydny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
bezstronny, bezosobowy, neutralny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
беспристрастный , безличный , нейтральный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
безсторонній , неупереджений , безособовий , нейтральний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
dreist, unbescheiden, schamlos, unverschämt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
unparteiisch, unpersönlich, neutral
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
нахальный , нескромный , бессовестный , наглый , бесстыдный , бесстыдный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
厚颜无耻的 , 不拘礼的 , 无耻的 , 不知羞耻的 , 不害羞的
دیکشنری فارسی به چینی